دیدگاه ها درباره خودگرایی روان شناختی
فیلسوفان، زمانی تقریباً همگی، خودگرایی روان شناختی را پذیرفته بودند، ولی امروزه بعضی از فیلسوفان آن را رد می کنند. دلیل رد، در مدعای اصلی خودگرایی روان شناختی نهفته است که می گویند: «همه انسان ها در خدمت نفع شخصی خودشان هستند».
این ادعا تعمیم تجربی است (تعمیمی درباره ماهیت رفتار انسان) و بدین لحاظ بر تجربه و مشاهده مبتنی است. ولی این تعمیم چگونه تحقق می یابد؟ این تنها در صورتی صادق است که شاهدی داشته باشیم مبنی بر اینکه هرگز عمل فداکارانه ای نبوده و نمی تواند باشد. این امری است که خودگرایان روان شناختی نمی توانند ارائه دهند. چگونه می توانند یقین کنند، مردی که زندگی خود را فدا دوستش می کند، خود خواهانه عمل می کند یا پزشکی که در میان جذامی ها کار می کند فقط نفع شخصی خود را در نظر دارد؟
آیا آنان انسان ها را از نزدیک می شناسند؟ آیا شناختشان از آنان کاملاً جامع است؟ البته ما نمی توانیم این احتمال را نادیده بگیریم که این انسان ها انگیزه خودخواهانه داشته اند، ولی اگر خودگرای روان شناختی نتواند شاهدی برای خودخواهانه بودن انگیزه آنان ارائه دهد، در آن صورت باید خودخواهانه نبودن انگیزه آنان را احتمال داد. این احتمال به تنهایی برای ابطال گزاره «همه انسان ها در خدمت نفع شخصی خود هستند» کافی است.(1)
توماس هابز (1588ــ 1679م) نخستین فیلسوفی است که در دوره فلسفه جدید کوشید تا اخلاق را بر پایه حب ذات مبتنی سازد، لکن این رأی برای بیشترِ فیلسوفان اخلاق در قرن هجدهم خوشایند نبود و آنان بر این گمان بودند که انگیزه های خودگرایانه برای حمایت و تقویت اخلاق کافی نیست و هابز و دیگر خودگرایان، همچون مَندِویل را شکاک اخلاقی می خواندند.
اولین نظریه خودگرایانه معروف بعد از هابز، نظریه برنارد ــ دی مندویل (2)(1677ــ1770م) بود.
به عقیده مندویل، انگیزه ای که در بُن همه افعال آدمی نهفته است، نفع شخصی است و آدمیان، به طبیعتِ خود، نه جامعه پذیرند و نه خیرخواه دیگران. اما او بر این گمان بود که بر انگیخته شدنِ آدمی بر اثر نفع شخصی، نتایج خوبی دارد، زیرا جامعه از فعالیت اقتصادی کسانی که برای بهبودی وضع خود می کوشند، منتفع می شود.
زهد عمومی درباره موضوعاتی، مثل غذا، شراب، مسائل جنسی، خوش گذرانی و تجمل، به بی کاری و رنج های زیادی منجر خواهد شد. پس گناهان خودخواهان بسیار بیش تر از آن چه نیکوکاری ما را مشغول و خرسند می کند، ما را مشغول و شاد می کنند. خودپسندی (3) آن طور که نامش بد است، بد نیست.(4)
بسیاری از انسان ها خودگرا هستند، زیرا معتقدند که خودگرایی تنها نظریه اخلاقی است که تبیینی درست در این باره که انسان ها چگونه موجوداتی اند، ارائه می دهد. و همچنین خودگرایی مبتنی است بر بینش بنیادی درباره طبیعت انسان یا به گونه خاص تر، بر نظریه روان شناختی در باب رفتار انسان. این نظریه، معروف به خودگرایی روان شناختی است که می گوید: انسان از لحاظ روانی قادر نیست کاری انجام دهد که به نفع شخص خودش نباشد.(5)
دیوید هیوم مخالف دیدگاه خودگرایی است؛ یعنی نمی پذیرد که انگیزه همه افعال ما طلب منفعت شخصی و حب ذات است، بلکه می گوید: انگیزه افعال اخلاقی ما چیزی غیر از حب ذات است که او آن را «خیرخواهی»(6) یا «آدمیت»(7) و گاه «همدلی»(8) می نامد.
اختلاف هیوم با خودگرایان بر سر وجود حب ذات نیست؛ هیوم نیز معتقد است که حب ذات (خوددوستی) یکی از اصول بسیار نیرومند طبیعت آدمی است، لکن در دو امر با آنان اختلاف دارد:
اولاً: معتقد است که حب ذات یگانه انگیزه و محرک افعال آدمی نیست، بلکه آدمی، علاوه بر خود دوستی، حب غیر (خیرخواهی) را نیز دارد؛ یعنی گرایش ها و امیال و عواطفی در او به
چشم می خورد که به هیچ رو بر حب ذات و طلب منفعت شخصی مبتنی نیست، بلکه صرفاً خیر خواهانه است و این خیرخواهی عام، انگیزه بسیاری از افعال آدمیان است.
ثانیاً: بر این اعتقاد است که آنچه به کارِ توجیه و تبیین منشأ اخلاق می آید، عبارت است از همین امیال و عواطف خیرخواهانه، زیرا اخلاقی بودنِ فعل به این است که بی غرضانه انجام گرفته باشد و اساساً اگر فعلی صرفاً از سرِ حب ذات و طلب نفع شخصی برخیزد، وصف اخلاقی نخواهد داشت.(9)
چه عملی به واقع، خودخواهانه است؟
باید توجه داشت که خودخواهی و پی جویی منافع شخصی با هم فرق و از هم فاصله دارند، بنابراین نباید هر کاری را که به نفع شخص من است و آن را انجام می دهم، عملی خودخواهانه به حساب آورد. ورزش، تفریح، رعایت پاکیزگی یا جدیت داشتن در کارهایی روزمره، همگی به نفع من هستند، اما به یقین مصداق رفتارهای خودخواهانه نیستند و زیر مجموعه اعمال خودگرایانه قرار نمی گیرند.
بنابراین، معیارهای رفتارهای خودخواهانه عبارت است از:
1.تنها وقتی اعمال ما خودخواهانه خواهند بود ما آگاهانه و از سر عمد و اراده، چشم بر منافع و حقوق دیگران (در جایی که نباید آنها را نادیده گرفت) ببندیم و از آنها قصور و تخلف ورزیم. از این رو، گرفتن حقوق و منافع دیگران، از سر غفلت یا جهل و یا بی تدبیری و حماقت، خودخواهی به حساب نمی آید. برای مثال، خوردن غذایی مقوی و استفاده از منابع و بهره وری از مواهب طیعی در شرایط عادی اگرچه به نفع ماست، عملی خودخواهانه نیست، و تنها زمانی خودخواهانه است که ما در حالی که دیگران بدانها محتاج هستند، آنها را از این مواهب و منابع (به نفع خود) محروم سازیم یا برای سود بیشتر کالاهای اساسی یا غذای مورد نیاز مردم را انبار و احتکار کنیم.
2.مقدم شمردن نفع خود بر دیگران از دیگر مولفه های خودخواهانه بودن عمل است. با وجود این، اگر در کاری به نفع خود توجه نکنیم، باز هم ممکن است اطلاق رفتار خودخواهانه درباره آن کار صادق نباشد. فرض کنید که کسی یک برنامه تلویزیونی را به تشخیص خود مفید و مطلوب نمی داند و در مخالفت با آن برنامه، تلویزیون را خاموش می کند تا دیگران آن را تماشا نکنند، چرا که احساس می کند از جهاتی این برنامه برای آنها ضرر خواهد داشت. در
اینجا او خواستها و لذات دیگران را نادیده گرفته، اما به نظر می آید این خودخواهی نباشد، هر چند شاید رفتاری اقتدارگرایانه و قیم مآبانه تلقی شود. مهم تر از همه اینکه خودخواهی وصفی ارزشی است؛ به این معنا که علاوه بر اتصاف شخصی به خودخواهی و به کار بردن خودخواهی در توصیف اعمال اشخاص، نوعی انتقاد همراه با سرزنش و تقبیح نیز وجود دارد؛ گویا با خودخواه خواندن دیگران (در عرف عام) آنها را محکوم یا تقبیح می کنیم.
دلایل خودگرایی روان شناختی
در اینجا نخست به چهار دلیل که فاینبرگ به بررسی آنها پرداخته و آنگاه به دلیل پنجم که سوبر ذکر کرده و همچنین دلایل دیگری که از سوی طرف داران خودگرایی مطرح شده، اشاره می کنیم.
1.مالکیت شخصی
بر اساس این استدلال، هر عملی که از من سر می زند، نتیجه انگیزه ها یا امیالی است که انگیزه های خود من هستند و نه فردی دیگر. به بیان دیگر، هر گاه من کاری می کنم همواره در پی اهداف خاص خود بوده یا در تلاش برای برآوردن امیال خود هستم. این توصیف اگر در مورد همه اعمالِ همه انسان ها به کار رود، نتیجه آن خواهد بود که همه انسان ها در همه اعمال خود، خودخواه و خودگرا هستند.
2.استدلال لذت گرایانه
این واقعیت روشنی است که چنانچه فرد به خواسته خود برسد مشخصاً احساس لذت می کند. این امر از نظر بسیاری، بیانگر آن است که در همه موارد آنچه واقعاً خواهان آنیم، لذت خودمان است و چیزهای دیگر به عنوان ابزاری برای رسیدن به آن لذت مورد خواست ماست.
3.خودفریبی
بر اساس این استدلال، هرچند گاه به نظر می رسد که ما تصمیم به انجام کار درست یا شرافتمندانه ای گرفته ایم، اما آنچه واقعاً در پی آن هستیم این است که مورد مدح یا ستایش دیگران قرار بگیریم یا از لذتِ داشتنِ وجدانی خوب بهره مند شویم. بنابراین، ما با تصور امیال غیر خود محور، در واقع، خود را فریب می دهیم و انگیزه های واقعی خود را در ورای واژه هایی، چون «فضیلت» و «وظیفه» پوشیده می داریم. ما غالباً هم در مورد انگیزه های خود و هم در مورد انگیزه های دیگران دچار این اشتباه می شویم. بنابراین، این نتیجه گیری معقول است که
بگوییم ما همیشه در مورد بی طرف و دگرگرایانه دانستن انگیزه های خود، دچار فریب می شویم. بر این اساس، دستورات اخلاقی ای چون «قانون طلایی»(با دیگران آن گونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند) چیزی جز ابزاری برای رسیدن به اهداف خود فرد نیست.
4.نظریه انگیزش لذت گرایانه در تربیت اخلاقی
بر اساس این استدلال؛ کودکان تنها با روش وعده پاداش های وسوسه انگیز و وعید مجازات های سخت به کسب فضایل اخلاقی نایل می شوند این نکته در مورد تاریخ همه بشر هم صادق است. در واقع، گرایش مردم به رفتارهای درست فقط در صورتی است که روشن باشد که در آن رفتار چیزی برای ایشان وجود دارد. بنابراین، بسیار محتمل است که در شیوه های تربیت اخلاقی ما دقیقاً همین سازوکار مفروض باشد.
5.خودکاوی
یکی از دلایلی که سوبر به عنوان دلیل احتمالی معتقدان به خودگرایی روان شناختی یادآور می شود (10) این است که ممکن است برخی بگویند افراد می توانند به ذهن خود مراجعه کرده و با خودکاوی، امیال غایی خود را مشخص کنند. بر این اساس می توان با خودکاوی، خودگرایانه بودن کارها را کشف کرد.
درباره خودگرایی روان شناختی چند نکته اهمیت دارد:
الف ــ خودگرایی روان شناختی، فرضیه و پیش فرض روان شناختی و ادعایی تجربی است که تبیین تجربی واحدی (پی جویی شخصی) را انگیزه تمامی اعمال و رفتار آدمی به حساب می آورد.
ب ــ این نظریه تنها جنبه توصیفی و اخباری صرف دارد و درصدد بیان واقعیتی تجربی و خارجی است و انسان ها را به لحاظ طبع و طینت، خودگرا آفریده شده می داند، نه اینکه چگونه باید باشند یا چگونه باید عمل کنند.
ج ــ خودگرایی روان شناختی منکر رفتارهای به ظاهر دیگر گرایانه نیست و بر این باور است که در اعمال آدمیان، رفتارها و رویه های رفتاری بسیاری را می توان دید که سیاق و صورتی دیگر گرایانه دارند. با وجود این، خودگرایی روان شناختی ادعا ندارد که همه این اعمال در باطن از سرِ خودخواهی انجام می شود و در ورای همه رفتارهای به ظاهر نوع دوستانه و دیگرگرایانه، انگیزه های خودخواهانه مضمر و مستتر است.
به عبارتی، همه رفتارها و وظایف اخلاقی، تحت الشعاع جلب منفعت شخصی قرار می گیرند و حتی اگر صورتی غیرخودگرایانه و فداکارانه داشته باشند، تمامی رفتارهای آدمی بر اساس حب نفس (11) و فقط برای تحصیل منفعت شخصی انجام می گیرند و انسان، درذات خود خودخواه (12) است و به لحاظ سرشت و سجیه باطنی، قادر به انجام عملی تنها به انگیزه نوع دوستانه نیست. شاید دلیل ممکن و مقدور نمودن دیگرگرایی در نظر ما، این است که در همه این موارد، رفتارهای خودخواهانه ما در پوشش رفتارِ دیگر گرایانه عرضه شده اند و این امر مایه و موجب اشتباه و التباسِ حس عمومی و ارتکازات عامِ اخلاقی گردیده است.
د ــ بر اساس خودگرایی روان شناختی، کارهای آدمی همیشه به نفع خودِ او تمام نمی شود؛ چه بسا انسان کارهایی انجام دهد که دیگران هم بهره می برند، بلکه گاه خود انسان بهره ای اندک نصیبش می شود، اما به هر حال، در این موارد هم هدف و انگیزه اصلی آدمی نفع شخصی است. هر چند آدمی به دلیل ضعف بصیرت و آگاهی یا جهل و حماقت، رفتار شخصی به منفعت فردی را برای خود به بار می آورد و همیشه خودگرایانه عمل می کند، به اعمال دیگر گرایانه توانا نیست. چه بسا خودگرایی روان شناختی، از ناتوانی انسان در اعمال دیگرگرایانه تأسف بخورد، اما چنین چیزی را مایه سرزنش و ملامت نمی داند، زیرا آدمی این گونه خلق شده و رفتارخودخواهانه در او نهادینه شده است.
هـ ــ معمولاً ارتباط میان خودگرایی روان شناختی و فلسفه اخلاق بیشتر با این بیان گفته شده است که «باید مستلزم توانستن است». اگر بگوییم که شخصی باید عمل خاصی را انجام دهد، مسلماً به صورت تلویحی گفته ایم که این شخص اگر بخواهد می تواند آن عمل را انجام دهد؛ یعنی عملی است که انجام آن برای او امکان پذیر است. او اختیار انجام دادن یا ندادن آن را دارد. در مجموع نمی توان از کسی انتظار انجام دادن کاری را داشت که در توان او نیست. پس سرزنش در صورتی رواست که شخص در انجام کارهای که در توان اوست، کوتاهی کند. نظریه خودگرایی مدعی است، گرچه انسان ها بیشترین اعمال خیرخواهانه را انجام می دهند (یعنی اعمالی که به سود دیگران است)، نمی توانند خیرخواهانه عمل کنند (یعنی فقط به خاطر کسانی که مورد کمک قرار گرفته اند، عمل کنند). انسان ها چنان ساخته شده اند که حتی زمانی که به دیگران کمک می کنند، از منافع خودشان غافل نیستند. بنابراین، خودگرایی روان شناختی منکر اعمال فداکارانه نیست، بلکه صرفاً امیال فداکارانه را انکار می کند.
دلایل مخالفان خودگرایی روان شناختی
فیلسوفان گاه درصدد برآمده اند تا با نشان دادن اینکه خودگرایی متضمن تناقض یا به گونه ای خودشکن است، آن را رد کنند. مهم ترین تلاش در این مورد، از آنِ جی.ای.مور (1883ــ 1958م) در کتاب Principia Ethica می باشد، البته وی در این تلاش پیروان اندکی یافت.
یکی از دلایلی که در ردّ خودگرایی روان شناختی آورده اند، تمسک به مواردی از کارهای دگرگرایانه و ایثار گرایانه است. برای مثال، افرادی پیدا می شوند که با وجود احتیاج شدید، همه اندوخته های خود را به سایرین می بخشند. افراد فراوانی هستند که جان خود را به منظور نجات دیگران از دست می دهند. در طول تاریخ همه ملت ها، سربازان فداکاری پیدا می شوند که برای نجات جان هم سنگرانشان و با علم به کشته شدن خود، جان خود را سپر دیگران کرده و با فداکردن خود، آها را نجات داده اند. آیا می توان چنین کارهایی را خودگرایانه دانست؟ چگونه می توان احسان و صدقه مرد فقیری را که خود گرسنه است و با این حال اندک اندوخته خود را به دیگران می بخشد خودگرایانه دانست؟
پاسخی که خودگرایان به این گونه موارد داده اند این است که آنها را به انگیزه ها و اهداف نهان تر ارجاع می دهند: آن مرد فقیر می دانسته است که اگر از مال خوئد بگذرد و صدقه دهد، با متأثر کردن دیگران، روابط خود را با دیگران بهبود خواهد بخشید و آن سرباز می دانسته است که با فداکردن جانش، تشویق های فراوانی را برای خانواده اش به ارمغان خواهد آورد. حال اگر موارد دشوارتری ذکر شود، در پی توجیه های دیگران خواهند بود. فرض کنید که آن فقیر به طور ناشناخته بخشش کرده است و آن سرباز هم هیچ گونه خانواده و خویشاوندی نداشته است یا در جایی دست به فداکاری زده است که هیچ کس وی را نشناخته و بدنش نیز در شعله های آتش کاملاً سوخته است. با این فرض، تبیین خودگرایانه ای که ذکر شد، ردّ خواهد شد. اما آوردن توجیه دیگری مشکل نیست. برای مثال، خودگرایان خواهند گفت: آن مرد فقیر و آن سرباز به یقین رسیده اند که اگر چنین نکنند دچار غذاب وجدان سختی خواهند شد. الگویی که در توجیه این گونه موارد به کار می رود، رایج و روشن است. خودگرایان در توجیه همه موارد موضعی، که به آن پناه می برند، لذت گرایی است. اگر منافع و انگیزه های نشئت یافته از امور بیرونی برای تبیین عمل مورد نظر کفایت نکند، به منافع و انگیزه های درونی، یعنی منافع روان شناختی متوسل می شوند. بدین ترتیب، نمی توان موردی را ذکر کرد که ابطال گر دیدگاه
خودگرایی باشد. و ابطال ناپذیری ــ دست کم از نظر بسیاری از فیلسوفان علم ــ نظریه را از علمی بودن خارج می سازد.
جمع بندی
مسئله خودگرایی، هم از بعد روان شناختی قابل بررسی است و هم از بعد اخلاقی. در بعد روان شناختی به توضیح و توصیف ساختار روانی انسان ها در انجام کارها و رفتارهای آنان می پردازد و در بعد اخلاقی با ارائه توصیه هایی برای مردم مشخص می کند که باید چگونه رفتار نمایند. خودگرایی روان شناختی مدعی است که همه امیال غایی انسان ها، خود محور هستند؛ تنها چیزی که هر کس قادر به خواستن آن است، در نهایت همان منافع شخصی اوست. بر اساس نظریه خودگرایی روان شناختی، انسان ها طوری ساخته شده اند که همواره در پی سود یا رفاه خودشان هستند، یا همواره کاری را انجام می دهند که گمان می کند، بیشترین غلبه خیر را بر شر برای آنان دارد. طبق این دیدگاه، حب ذات تنها اصل اساسی در سرشت آدمی است.
برخی از فلاسفه از عهد یونان باستان تا امروز به مسائلی از این قبیل پرداختند که چه رابطه ای بین حب ذات و دگرخواهی وجود دارد؟ آیا حب ذات همان خودگرایی است؟ چه تفاوتی بین برداشت های اخلاقی و روان شناختی از حب ذات و خودگرایی وجود دارد؟ توماس هابز و برنارد دی مندویل کوشیدند تا اخلاق را بر پایه حب ذات مبتنی سازند. بر عکس، دیوید هیوم معتقد است: منشأ افعال اخلاقی چیزی غیر از حب ذات است که در حقیقت، خیرخواهی، آدمیت و همدلی نام دارد. فاینبرگ و سوبردلایلی را برای اثبات خودگرایی روان شناختی ارائه داده اند، از جمله مالکیت شخصی، استدلال لذت گرایانه، خودفریبی، خودکاوی و ... . در مقابل جی.ای.مور تلاش نمود تا با نشان دادن اینکه خودگرایی متضمن تناقض یا به گونه خودشکن است، آن را رد کند.
پی نوشت ها :
*استاد یار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره) Nashrieh@abas.net
**عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا و دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی. دریافت: 89/4/18 ــ پذیرش: 89/7/10
1.مایکل پالمر، مسایل اخلاقی، ص 80.
2.Bernard de Mandeville.
3.selfishness.
4.لارنس سی، بکر، تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ترجمه گروهی از مترجمان، ص 134.
5.مایکل پالمر، مسایل اخلاقی، ص 75.
6.benevolence.
7.humanity.
8.sympathy.
9.Hume, David, An Enquiry concerning the Principles of Morals in, p. 280.
10.Sober, p 123.
11.self love.
12.inherent.
منابع:
بکر، لارنس، تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ترجمه گروهی از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386.
توماس، لویاتان، ترجمه حسین بشریه، تهران، نی، 1387.
جمعی از نویسندگان، جسارهایی در روان شناختی اخلاق، ترجمه ی منصور نصیری، قم، معارف، 1384.
شیدان شید، حسینعلی، عقل در اخلاق از نظر غزالی و هیوم، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه 1383.
لالاند، آندره، فرهنگ علمی و انتقادی فلسفه، ترجمه غلامرضا وثیق، تهران، فردوسی، 1370.
مایکل، پالمر، مسایل اخلاقی، ترجمه علی رضا آل بویه، قم، بوستان کتاب، 1388.
ویلیام کی، فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم، طه، 1376.
Baier. Kurt, 'Egoism' in Companion to Ethics, edited by: Peter Singer, Blackwell, 1999.
Hume, David, An Enquiry concerning the Principles of Morals in: Hume 1989.
Sidgewick Henry, Method of Ethics, Hacker publishing Company, Indioalis/Cambridge, 1998.
Sober, Elliot ' Psychological egoism' in Tthical Theories, edited by Tlugh Lafollette, Blackwell publishers, Oxford, 1998.
منبع:نشریه معرفت اخلاقی، شماره
غلبه بر موانع تمرکز حواس
دلزدگی ، عدم علاقه ، در خواب و خیال رفتن ، و حواسپرتی همگی سبب کاهش تمرکز حواس می شوند . تمرکز حواس کلید کارآمدی در مطالعه است . بدون تمرکز ، مطلب که درک و فهم آن فقط یک ساعت وقت لازم دارد ، ممکن است دو تا چند ساعت وقت بگیرد و هرگز به خوبی فهمیده نشود .
کلید اساسی ایجاد تمرکز حواس ، کاربرد فنونی است که خواننده را در عمل مطالعه فعال می سازد و سبب ایجاد واکنش در حین مطالعه می شود .
این فنون عبارتند از :
سوال کردن خواننده را به سمت نویسنده هدایت می کند . از این طریق خواننده به دنبال چیزی می گردد و به احتمال زیاد آن را به دست می آورد .
استنباط کردن نتیجه بررسی هایی است که خواننده از اندیشه های مورد مطالعه و نتیجه هایی که از آنها می گیرد ، انجام می دهد .
تجسم کردن مستلزم کاربرد حواس خواننده و در نتیجه جان دادن به کلمات نویسنده است .
علامت گذاری و حاشیه نویسی خواننده را وا می دارد تا درباره ساختمان مطالب مورد مطالعه اخذ تصمیم کند .
ربط دادن از خواننده می خواهد تا مطالب و اندیشه های نویسنده را با سایر اطلاعاتی که دارد ربط دهد .
عبارت خوانی به نوع دیگری کمک به تمرکز حواس می کند . از طریق عبارت خوانی خواننده باید با سرعتی که نزدیک به سرعت اندیشیدن اوست ، بخواند . اگر سرعت مطالعه آنقدر کم باشد که ذهن از حالت فعال بودن باز بماند ، احساس دلزدگی ایجاد می شود .
غلبه بر موانع تمرکز حواس
دلزدگی ، عدم علاقه ، در خواب و خیال رفتن ، و حواسپرتی همگی سبب کاهش تمرکز حواس می شوند . تمرکز حواس کلید کارآمدی در مطالعه است . بدون تمرکز ، مطلب که درک و فهم آن فقط یک ساعت وقت لازم دارد ، ممکن است دو تا چند ساعت وقت بگیرد و هرگز به خوبی فهمیده نشود .
کلید اساسی ایجاد تمرکز حواس ، کاربرد فنونی است که خواننده را در عمل مطالعه فعال می سازد و سبب ایجاد واکنش در حین مطالعه می شود .
این فنون عبارتند از :
سوال کردن خواننده را به سمت نویسنده هدایت می کند . از این طریق خواننده به دنبال چیزی می گردد و به احتمال زیاد آن را به دست می آورد .
استنباط کردن نتیجه بررسی هایی است که خواننده از اندیشه های مورد مطالعه و نتیجه هایی که از آنها می گیرد ، انجام می دهد .
تجسم کردن مستلزم کاربرد حواس خواننده و در نتیجه جان دادن به کلمات نویسنده است .
علامت گذاری و حاشیه نویسی خواننده را وا می دارد تا درباره ساختمان مطالب مورد مطالعه اخذ تصمیم کند .
ربط دادن از خواننده می خواهد تا مطالب و اندیشه های نویسنده را با سایر اطلاعاتی که دارد ربط دهد .
عبارت خوانی به نوع دیگری کمک به تمرکز حواس می کند . از طریق عبارت خوانی خواننده باید با سرعتی که نزدیک به سرعت اندیشیدن اوست ، بخواند . اگر سرعت مطالعه آنقدر کم باشد که ذهن از حالت فعال بودن باز بماند ، احساس دلزدگی ایجاد می شود .
غلبه بر مشکلات به یاد آوردن
خیلی زیاد اتفاق می افتد که به هنگام مطالعه مطالب را یاد می گیریم ولی به سرعت مطالب یاد گرفته شده را فراموش می کنیم . این مشکل می تواند از موانع مربوط به حواسپرتی و درک و نگهداری در حافظه ناشی شود . برای رفع این مشکل باید پیشنهادهای ارائه شده در مباحث مربوط به غلبه بر موانع درک و نگهداری در حافظه و غلبه بر موانع حواسپرتی را بعد از هر مطالعه با صرف یکی دو دقیقه ، تز اصلی و نکات اصلی مطلب را به طور ذهنی مرورکنید . بعد یک خلاصه از آنچه را که خوانده اید تهیه کنید . بعد از نوشتن این خلاصه ، به مطلب برگردید و ببینید که چیز مهمی را از قلم نینداخته باشید . همچنین ساختمان خلاصه ای را که تهیه کرده اید مورد بررسی قرار دهید . این خلاصه تهیه شده باید واضح ، کامل و دقیق باشد .
http://daneshnameh.roshd.ir/
تمرکز فکر در حین مطالعه
ازعوامل مهم مفیدتر ساختن مطالعه ،" تمرکز فکر " در هنگام خواندن کتاب یا حضور در جلسه درس است . برای ایجاد این عنصر مهم ، باید عواملی را که باعث عدم تمرکز فکر و حواس پرتی میشود شناسایی کرد و به رفع آنها پرداخت.
در یک نگاه کلی میتوان گفت:عوامل عدم تمرکز ، بر دو قسم است:
1-دورنی
2-بیرونی
-عوامل درونی آنهایی هستند که در داخل فکر و دل و حالات خود مطالعه کننده است.مانند غم ، غصه ، فکر ، تشویش و اضطراب و نگرانی ، بیخبری از بستگان ،کثرت مشاغل و کارهای به هم ریختهای که باید انجام دهد، عشقها و محبتهایی که دل را بیقرار میکند، بخصوص در سنین جوانی و...
برای برطرف کردن هر یک از آنها میتوان کار خاصی انجام داد تا فکر آزاد شده و مطالعه مثمرثمر گردد. و چنانچه به هیچ عنوان نتوان بر آن عوامل غلبه کرد ، باید مطالعه را قطع کرد تا آمادگی فکری لازم پیدا شود.
عوامل بیرونی آنهایی هستند به محیط پیرامون و بیرون از خود انسان مربوط میشود.مانند رفت و آمد ، روشن بودن رادیو یا تلویزیون ،وجود هرنوع صدای مزاحم و حتی گرسنگی و تشنگی و ...
برای غلبه بر این عوامل میتوان نکات زیر را رعایت کرد:
- مطالعه در محیط آرام و بیمزاحمت
-خاموش ساختن صداهای اطراف در صورت امکان
-خواندن کتاب با صدای بلند ، که انسان خودش بشنود.
-یادداشت برداری از مطالب
-خلاصه نویسی
-برخورد سوالی با کتاب و مباحث آن
-زنده نگهداشتن انگیزه و هدف مطالعه در طول کار
-جدی گرفتن مطالعه و بها دادن به آن
- علامت گذاری در حاشیه صفحه یا زیر قسمتهای مهمتر و ...
البته روشها و راهکارها برای ایجاد تمرکز ، مقابله با عوامل عدم تمرکز و داشتن مطالعه مفید برای افراد مختلف متفاوت است. و هرکسی باید از بین روشهای موجود ، بهترین و کارآمدترین روش را برای خود برگزیند
بازگو کردن مطالب
از شاه کلیدهای دیگر مفیدتر ساختن مطالعه، بازگو کردن مطالب مطالعه شده است.
بازگو کردن مطالب ، چه برای دیگران ، چه برای مخاطب های فرضی ، و چه برای خود ، نقش مهمی در یادگیری مطالب و تثبیت آنها در ذهن ( برای مدت طولانیتر ) دارد.
تمرکز فکر در حین مطالعه
ازعوامل مهم مفیدتر ساختن مطالعه ،" تمرکز فکر " در هنگام خواندن کتاب یا حضور در جلسه درس است . برای ایجاد این عنصر مهم ، باید عواملی را که باعث عدم تمرکز فکر و حواس پرتی میشود شناسایی کرد و به رفع آنها پرداخت.
در یک نگاه کلی میتوان گفت:عوامل عدم تمرکز ، بر دو قسم است:
1-دورنی
2-بیرونی
-عوامل درونی آنهایی هستند که در داخل فکر و دل و حالات خود مطالعه کننده است.مانند غم ، غصه ، فکر ، تشویش و اضطراب و نگرانی ، بیخبری از بستگان ،کثرت مشاغل و کارهای به هم ریختهای که باید انجام دهد، عشقها و محبتهایی که دل را بیقرار میکند، بخصوص در سنین جوانی و...
برای برطرف کردن هر یک از آنها میتوان کار خاصی انجام داد تا فکر آزاد شده و مطالعه مثمرثمر گردد. و چنانچه به هیچ عنوان نتوان بر آن عوامل غلبه کرد ، باید مطالعه را قطع کرد تا آمادگی فکری لازم پیدا شود.
عوامل بیرونی آنهایی هستند به محیط پیرامون و بیرون از خود انسان مربوط میشود.مانند رفت و آمد ، روشن بودن رادیو یا تلویزیون ،وجود هرنوع صدای مزاحم و حتی گرسنگی و تشنگی و ...
برای غلبه بر این عوامل میتوان نکات زیر را رعایت کرد:
- مطالعه در محیط آرام و بیمزاحمت
-خاموش ساختن صداهای اطراف در صورت امکان
-خواندن کتاب با صدای بلند ، که انسان خودش بشنود.
-یادداشت برداری از مطالب
-خلاصه نویسی
-برخورد سوالی با کتاب و مباحث آن
-زنده نگهداشتن انگیزه و هدف مطالعه در طول کار
-جدی گرفتن مطالعه و بها دادن به آن
- علامت گذاری در حاشیه صفحه یا زیر قسمتهای مهمتر و ...
البته روشها و راهکارها برای ایجاد تمرکز ، مقابله با عوامل عدم تمرکز و داشتن مطالعه مفید برای افراد مختلف متفاوت است. و هرکسی باید از بین روشهای موجود ، بهترین و کارآمدترین روش را برای خود برگزیند
بازگو کردن مطالب
از شاه کلیدهای دیگر مفیدتر ساختن مطالعه، بازگو کردن مطالب مطالعه شده است.
بازگو کردن مطالب ، چه برای دیگران ، چه برای مخاطب های فرضی ، و چه برای خود ، نقش مهمی در یادگیری مطالب و تثبیت آنها در ذهن ( برای مدت طولانیتر ) دارد.
خواندن اجمالی
روشی برای کشف نکات و مطالب مهم یک کتاب در زمان کوتاه
فصل تابستان، فرصت بسیاری برای شما، به منظور خواندن کتاب های مورد علاقه تان می باشد؛ زیرا شاید در ایام تحصیل، مجال چندانی جهت مطالعه ی کتاب های متفرقه و مورد علاقه تان نداشته باشید؛ اما اکنون که فرصت مناسب و کافی برایتان پیش آمده، چگونه کتاب مورد نظر خود را برای مطالعه انتخاب میکنید؟ آیا هر کتابی که به دستتان رسید، بی درنگ از ابتدا تا انتها، آن را میخوانید یا این که مانند عدهای از دانشجویان که برای خود و وقت خود، ارزش قایلند، سعی میکنید ، در یک زمان کوتاه، یک آشنایی کلی با مطالب به دست آورید و آن گاه اگر مایل باشید، شروع به خواندن کنید؟ اگر جزء دسته ی اول هستید و نمی دانید چگونه می توان در زمانی کوتاه، یک آگاهی کلی از مطالب و سازمان کتاب کسب کرد، روشی را که تحت عنوان «خواندن اجمالی» در ذیل آمده است ، با دقت بخوانید:
فواید خواندن اجمالی
الف) کارآمدی بیشتر، از راه تخمین زدن اهمیت مطالب و طرح ریزی یک روش مناسب مطالعه.
ب) بودجه بندی واقعی تر از زمان، از طریق کشف حجم و دشواری مطالب.
ج) افزایش میزان درک مطلب و نگهداری آنها در حافظه، از راه کسب یک نظر اجمالی از تمام مطالب، پیش از خواندن جزییات.
د) افزایش میزان دقت و تمرکز حواس، از طریق برانگیختن میزان علاقه.
روش خواندن اجمالی
روش خواندن اجمالی،مبتنی بر یک نمونهگیری سریع از نکات اساسی و صرف نظر کردن از جزییات است.در این روش، در جست و جوی نکات کلیدی درباره ی مواد، ساختمان مطالب، نظر و سبک مؤلف باشید. هم چنین برای افزایش میزان علاقه ی خود نسبت به مطالب، به طرح سوؤالاتی در مورد مطالب خواندنی بپردازید.
برای خواندن یک کتاب غیرداستانی با روش اجمالی، نمونهگیریهای زیر را انجام دهید :
عنوان؛ عنوان کتاب با عنوان کتاب های دیگر در این زمینه و با عنوان سایر کتاب های همین مؤلف، چه فرقی دارد؟
مؤلف؛مؤلف کیست؟ تجربیات و سابقه ی کار او چیست؟ آیا وی صلاحیت دارد تا درباره ی عنوانی که انتخاب کرده است، قلم بزند؟
تاریخ انتشار؛کتاب در چه تاریخی منتشر شده است؟ کهنه است یا تازه؟
مقدمه، پیش گفتار و معرفی؛ چرا مؤلف این کتاب را نوشته است؟ کتاب را برای چه کسانی نوشته است؟ آیا او در نوشتن کتاب، تعصب خاصی را دنبال کرده است؟
فهرست مطالب؛ سازمان مطالب کتاب چگونه است؟ آیا بعضی فصلهای کتاب، از فصل های دیگر ، مهمتر است؟ آیا مطالب و فصلهای کتاب، به دو سه بخش مهم تر، تقسیمبندی شده اند؟ اگر نه، آیا شما میتوانید این مطالب را به دو سه بخش عمده تقسیم کنید؟
ساختمان فصل ها؛آیا در داخل هر فصل، عنوانهای جداگانهای وجود دارند؟ در پایان هر فصل، خلاصه ی فصل و یا سوؤالات مربوط به فصل، یافت میشوند؟
صفحات وتصاویرانتخابی؛مؤلف چه سبکی را در کلمه به کار برده است؟ برای این منظور، از هر پنجاه تا صد صفحه ، یک یا دو صفحه را به طور تصادفی انتخاب کنید و آنها را از نظر بگذرانید. جمله ی اول چند پاراگراف را بخوانید و به تصاویر، نظری بیندازید.
خلاصهها و نتیجهگیریها؛ آیا کتاب، یک فصل نتیجه گیری دارد؟ آیا فصل ها، دارای خلاصه یا نتیجهگیری هستند؟ اگر کتاب یک فصل نتیجه گیری دارد، ابتدا آن را بخوانید به احتمال زیاد، این فصل، محتوای کتاب را با دقت بیشتری معرفی میکند.
پیوستها، فهرست اصطلاحات، مأخذ و مراجع؛ کتاب، شامل کدام یک از اینهاست؟ کدام یک از اینها، به آشنایی بیشتر شما نسبت به کتاب کمک می کند؟
برای خواندن یک فصل با روش اجمالی، نمونهگیریهای زیر را انجام دهید :
عنوان؛عنوان فصل، چه رابطهای با فصل های قبلی و بعدی دارد؟
خلاصه ی فصل و پاراگرافهای مقدمه؛آیا اینها، مفاهیم اساسی را دربر میگیرند؟
خلاصه فصل؛معمولاً محتوای فصل را با دقت بیشتری معرفی میکند؛ ابتدا آن را بخوانید.
عنوانهای کوچک، جملات موضوعی ، حروف کج و حروف زشت؛میتوان از اینها، مطالب کلی و اساسی فصل را بیرون کشید.
شکلها، نقشه ها، جدول ها ؛آیا اینها، به روشن ساختن مطالب اصلی، نکات مهم و جزییات، کمک میکنند؟
توجهات لازم ، هنگام خواندن یک کتاب داستانی با روش اجمالی
1. در خواندن یک نوشته ی ادبی یا یک اثر هنری به طور اجمالی، دو محدودیت زیر وجود دارد.
الف) چون خواندن پایان نوشتههای ادبی و آثار هنری، اغلب درک خواننده را از مطالب کم و کند و لطف آن را از بین می برد، لازم است در این گونه آثار، تنها به نمونهگیری از قسمت های اول اثر بپردازید .
ب) با خواندن اجمالی یک اثر هنری یایک نوشته ی ادبی، نمی توان به مفهوم اصلی آن دست یافت.
2. برای کسب اطلاع در مورد اثر، در صورت موجود بودن، اطلاعات پشت جلد کتاب را بخوانید.
3. می توانید با بررسی سریع چند صفحه یا چند فصل اول کتاب، خود را با مطالب کتاب آشنا سازید و نسبت به آن، بیشتر علاقهمند شوید. هم چنین سعی کنید تا نویسنده ی کتاب را بیشتر بشناسید و درباره ی عصری که نویسنده این اثر را نوشته، اطلاعاتی به دست آورید.
4. پس از مطالعه ی فصل اول، صفحه ی اول را دوباره بخوانید. جملات و پاراگرافهای نخستین، درباره ی جهت گیری، منظور و مفهوم نویسنده، چه اطلاعاتی به دست میدهند؟ فصل اول کتاب، معمولاً در برگیرنده ی مضمونهای اصلی کتاب است.
5. بعد از این که از خواندن اثر فارغ شدید، میتوانید فصل نخست را بار دیگر بخوانید تا یک نظر در مورد اثر کسب کنید. به این کار، بررسی مجدد می گویند.
فنون تشکیل دهنده ی روش خواندن اجمالی
1. سازمان بندی ابتدایی
پیش از مطالعه ی کتاب به طور کامل، به کشف قسمت های اصلی کتاب که بر اساس آن، مطالب کتاب سازمان یافتهاند و هم چنین به کشف اندیشههای مهم کتاب بپردازید. این کار، مستلزم اندیشیدن یا بر روی کاغذ آوردن یک جمله ی کامل درباره ی عنوان و مقدمه و خلاصه ی هر فصل کتاب است؛ به صورتی که این جمله، مبیّن مغهوم اصلی آن فصل باشد.
2. تعیین هدف مطالعه
معین کنید که هدف شما از مطالعه ی کتاب چیست و با چه دقتی میخواهید آن را بخوانید. آیا برای کسب یک برداشت کلی، کتاب را میخوانید یا به دنبال جزییات هم هستید؟ برای امتحان مطالعه میکنید یا برای رفع نیازهای شغلی یا برای سرگرمی؟
با مشخص کردن هدف مطالعه ی خود، بهتر می توانید روش مناسب مطالعه را برای رسیدن به آن هدف انتخاب کنید. اگر برای کسب اطلاعات کامل و جامع، کتاب را میخوانید، سرعت شما باید کمتر از موقعی باشد که به دنبال کسب یک دید کلی از کتاب هستید یابرای سرگرمی آن را مطالعه می کنید. اگر منظورتان یک آشنایی سطحی با کتاب است، استفاده از روش خواندن اجمالی، مناسبترین روش ست.
3. برآورد دشواری مطلب و زمان مطالعه
مقدار زمانی را که برای مطالعه ی کتاب در اختیار دارید و میزان دشواری کتاب را تخمین بزنید. اگر در نظر دارید که از خواندن اجمالی پا فراتر نهید،در بودجه بندی زمان خود دقت کنید. یک تخمین واقع بینانه از زمانی که در اختیار دارید. با توجه به هدف شما از مطالعه ی کتاب و میزان دشواری مطالب، شما را در طرح یک برنامه ی مناسب و کنترل صحیح روش مطالعه، کمک میکند.
4. طرح سوؤال
حال که درباره ی کتاب یا یک فصل، اطلاعاتی به دست آوردید، معین کنید که چه اطلاعاتی کم دارید. آیا باید به مطالعه ادامه دهید؟ اگر جواب این سوؤال مثبت است، انتظار دارید از یک خواندن عمیق، چه چیزی عایدتان شود؟ چگونه مؤلف از مقدمه، به نتیجه رسیده است؟ مراحل اساسی کتاب، چه هستند؟ آیا این مراحل، به طور منطقی به هم مربوط میباشند و هدف مؤلف چیست؟ آیا مطالب کتاب، با آن چه که شما قبلاً درباره ی موضوع میدانستید، موافقت یا مغایرت دارد؟
سوؤالات شما درباره ی کتاب، منیتوانند کلی یا کاملاً مشخص باشند. طرح این گونه سوؤالات، از طریق ایجاد کنجکاوی، تمرکز حواس و دقت شما را افزایش میدهد. رضایت حاصل از پاسخ گویی به سوؤالات، مدت نگه داری مطالب را در حافظه، طولانی می کند. طرح سوؤال، به هنگام مطالعه ی یک کتاب، خواننده ی منفعل را به یک خواننده فعال مبدل می سازد. از طریق طرح سوؤالات، یک گفت و شنود بین شما و مؤلف کتاب، برقرار می شود که کسب لذت شما را از مطالعه ی کتاب افزایش می دهد. سوؤالات ، اغلب به هنگام مطالعه یا پس از پایان مطالعه، به ذهن میرسند؛ ولی شما سعی کنید سوؤالات خود را پیش از مطالعه و به هنگام خواندن اجمالی کتاب ، شروع کنید.
منبع:
1. دکتر علی اکبر سیف، روش های یادگیری و مطالعه. نشر دوران.
2. ماهانامه ی فرهنگی اجتماعی دانشجویی پُرسمان،تیرماه 1385،شماره ی 46،صص 28 و 27.