محیط های آموزشی ؛ رشد عقل و احساس
محیط دوم؛ محیط آموزشی
وقتی انسان در محیط آموزشی قرارمی گیرد، دراین محیط به تعلیم و تعلم که همان «رابطه استاد و شاگردی» است، می پردازد. این محیط، بالاتر از محیط خانوادگی است. چون انسان چه بخواهد و چه نخواهد، روحش در ابعاد گوناگون دراین محیط شکل می گیرد. دراینجا چند بحث مطرح است.
رابطه تعلیم و تربیت درمعارف اسلامی
بحث اول این است که رابطه تعلیم و تربیت چیست و چرا ما این ها را کنار هم می گذاریم؟ تعلیم و تعلم، مسأله آموزش است و درکنار آن مسأله تربیت مطرح می شود که عبارت است از روش گرفتن انسان از غیر و روش دادن به غیر. اگر دقت کنیم، می بینیم کسی که تزریق علم می کند و درمقام معلم قرارمی گیرد، درکنار بحث آموزش، به انسان مقابل خودش روش رفتاری و گفتاری هم می دهد. لذا ما درمعارف اسلامی، هم از نظرات آیات و هم از نظر روایات، می بینیم که این دو مورد را کنار هم مطرح می کنند. یعنی هرگاه مسأله تعلیم و تعلم را مطرح می کنند، درکنارش هم مسأله تربیت که جنبه های تأدیبی و روش دادنی دارد را هم می آورند.
دوشادوشی تعلیم و تزکیه در آیات قرآن
ما آیات متعددی داریم که درباب تعلیم و تزکیه مطرح شده است که تزکیه همان تربیت نفس است.
مثلاً درسوره بقره دارد:«کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون.» (بقره 151)
این آیه شریفه، سه مأموریت را برای انبیا مطرح می کند؛ اول: «یتلوا علیکم آیاتنا» تلاوت آیات الهی است که اولین هدف و وظیفه انبیاء این است که آنها به ابناء بشر «بیدارباش» می دهند تا آنها را از خواب غفلت بیدار کنند. وقتی که بشر از خواب غفلت بیدار شد و متوجه انسانیت و جنبه الهی خود شد، مأموریت دوم مطرح می شود که فرمود:«و یزکیکم» یعنی بحث تزکیه را مطرح می کند. حالا که انسان چشم باز کرد و از خواب غفلت بیدار شد مسأله تربیت وتطهیر نفس مطرح می شود. این به جهت اهمیت مسأله تربیت نفوس است. بعد از آن هم مأموریت سوم است که می فرماید:«و یعلمکم الکتاب و الحکمه » ؛ این هم جزء ماموریت انبیا است. لذا انبیا هم مأمور به تعلیم انسان ها هستند و هم مأمور به تربیت آنها.
درسوره آل عمران آمده است: «خداوند بر مومنین منت گذاشت که پیامبری از خودشان برای تلاوت آیات، تزکیه جان ها و تعلیم کتاب برانگیخت» (آل عمران 164) مفاد این آیه هم همان مطلب قبلی است. آیه دوم سوره جمعه هم که معروف است که می فرماید:«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمه » از همه این آیات فهمیده می شود که مأموریت اولیه انبیاء همین مسأله تربیت و تزکیه نفوس است.
بحث درباره «محیط آموزشی» است. محیط آموزشی یعنی چه؟ هر محیطی که در رابطه با مسأله تعلیم و تعلم است، داخل در این بحث است. مثلا وقتی می خواهید کلاس درس درست کنید، بحث تعلیم و تعلم مطرح است؛ حالا چه این کلاس برای یک نفر باشد، چه هزار نفر. تعلیم درکنارش خواه ناخواه تزکیه هم مطرح است این یک مأموریت الهی است که در هر محیط درسی و تعلیمی، باید بحث تزکیه و تربیت باشد. شما نگاه کنید که سرآمد مأموریت انبیا در این آیات، مسأله تعلیم و تزکیه است. لذا می بینیم خداوند در بحث محیط آموزشی که برای انبیای خود ترسیم می کند، این دو مورد را درکنار هم مطرح می کند؛ یعنی تعلیم و تربیت. پس به هیچ وجه جداسازی این دو مقوله صحیح نیست.
دوشادوشی تعلیم و تزکیه در روایات
به سراغ روایات برویم. دریک روایت از علی (ع) آمده است که حضرت خطاب به شخصی فرمود:«یا مومن ان هذا العلم و الادب ثمن نفسک»؛ ای مومن به خدا! آنچه به تو ارزش می دهد علم و ادب تو است. حضرت علم و ادب را کنار هم گذاشت و فرمود آنچه که به تو ارزش می دهد تنها «علم نیست»؛ بلکه درکنارش باید ادب و تربیت هم باشد. «فاجتهد فی تعلمهما»؛ پس در هر دو مورد کوشش کن! یعنی این دو را نباید از یکدیگر جدا کنی.«فما یزید من علمک و أدبک یزید فی ثمنک و قدرک» (بحارر1/081) حضرت دراینجا بین «میزان علم و ادب شخص» از یک طرف و «قدر و ارزش او» از طرف دیگر موازنه برقرار می کنند و می فرمایند هر قدر به علم و ادبت افزوده شود، به ارزش تو افزوده می شود. یعنی این دو مورد درکنار هم به انسان ارزش می دهد.
در روایتی آمده است که پیغمبر اکرم (ص) معاذ را به یمن فرستادند. حضرت به او مأموریت دادند که از طرف ایشان به آنجا برود و گروهی را سرپرستی کند. پیش از رفتن حضرت خطاب به او فرمودند: «یا معاد. علمهم کتاب الله و احسن ادبهم علی الاخلاق الصالحه » (بحار/ 74/821) ای معاذ، به آنها قرآن یادبده و ادبشان را براساس اخلاق نیکو بیارای. حضرت به مسئله تعلیم کتاب و تربیت، با هم اشاره فرمودند. یعنی روش رفتاری و گفتاری خوب و شایسته به آن ها بده! ما احادیث زیادی در این رابطه داریم از جمله روایتی از علی(ع) است که فرمود: «العلم وراثه کریمه و الاداب حلل مجدده» (بحار/66/804) می بینید که باز علم و ادب با همدیگر مطرح شده است.
در نهج البلاغه آمده است: «و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم». (نهج البلاغه/ قصار 37) یعنی کسی که به خودش آموزش می دهد و خود را تربیت می کند، بیشتر از معلم و مربی دیگران سزاوار احترام و بزرگداشت است. اگر خودت به خودت چیز یاد دهی، بعد هم خودت را تربیت کنی، تو برای تجلیل سزاوارتر از آن کسی هستی که دیگران را آموزش می دهد و تربیت می کند. یعنی تو «خودت» مقدمی که شعور پیدا کنی و روش اخلاقی و روش رفتاری صحیح را بیاموزی. لذا کسی که دارد خودش را می سازد، او سزاوارتر است که تجلیل شود تا آن کسی که از خود غافل است و دنبال سازندگی دیگران رفته است.
تفکیک ناپذیری محیط آموزشی از محیط تربیتی
در این جا مسائل مختلفی مطرح می شود که یک بحث این است که آیا می شود بین تعلیم و تربیت جداسازی کرد یا نه؟ این مسئله بسیار مهمی است. در حالت عادی و به روش معمولی، یک استاد است و یک شاگرد؛ استاد به شاگرد رشته ای از علوم را می آموزد. آیا در اینجا می توان گفت که الآن استاد فقط دارد به او علم می آموزد از نظر تربیتی، هیچ نقشی ندارد؟ می توانیم این را بگوییم یا نه؟ من این روش معمول و متداول را می گویم.
یک وقت نگویید من به روش معمول درس نمی خوانم نوار گذاشته ام و از روی نوار درس می خوانم! اتفاقاً در آن جا هم تأثیرگذاری تربیتی هست. البته من فعلاً درباره همین موضوعات و شیوه هایی که مورد ابتلا است صحبت می کنم؛ ولی این را بدانید که با نوار هم اگر علم می آموزی، آنجا هم تو داری از استاد روش گفتاری می گیری. خیال نکنی که با نوار از استاد تأثیر نمی پذیری! تعلیم و تربیت را به هیچ وجه نمی توان از یکدیگر جدا کرد. از جداسازی خبری نیست. با این توضیحات آیا می توانیم این ها را از هم جدا کنیم؟ شما در هیچ محیط آموزشی، نمی توانید محیط تربیتی را جدا کنید و بگویید تعلیم هست ولی تربیت نیست.
اثرگذاری هیکل استاد بر روی شاگرد
تربیت در روابط گوناگون مطرح است؛ هم دیداری اش هست، هم شنیداری اش هست، هم رفتاری اش هست. یعنی شاگرد هیکل استاد را که می بیند، خواه ناخواه و خود به خود، در ذهنش ثبت می شود و تأثیر می پذیرد. استاد می گذرد و می رود، ولی اثرش را می گذارد و از بین نمی رود و به طور خواه ناخواه تأثیر می گذارد. قبلاً گفته شد که تربیت از عناوین قصدیه نیست. یعنی استاد چه در رابطه با نکات دیداری، چه در رابطه با گفتارش و چه در رابطه با اعمالش، بر دانش آموز اثر می گذارد و آن فرد ناخودآگاه از او روش می گیرد؛ چه استاد بخواهد و چه نخواهد.
البته این مسئله یک استثناء دارد؛ آن هم جایی است که شاگرد خودش را کنار بکشد و در برابر استادش جبهه گیری کند. وگرنه به طور طبیعی این طور نیست و چون شاگردها از معلم تنفر ندارند تأثیرگذاری استاد بر شاگرد قطعی است. می شود کسی از یک استاد بدش بیاید و از قیافه اش تأثیر نپذیرد؛ ولی این یک مورد استثنایی است؛ این را بگذار کنار! ما در مورد محیط آموزشی و آنچه که معمول وغالب است داریم بحث می کنیم. در شرایط معمول، اثرگذاری و اثرپذیری، خواه ناخواه است. لذا تعلیم و تربیت دوشادوش یکدیگر است.
دلیل توصیه بر همنشینی با علمای وارسته
علی(ع) فرمود: «جالس العلماء یزدد علمک و یحسن ادبک و تزک نفسک» (غرر/034) نزد دانشمندان بنشین که به علمت افزوده می شود و ادبت نیکو می گردد و جانت وارسته می شود. البته علی(ع) «علمای وارسته» را مطرح می کند. با همنشینی با اینها، هم به علمت افزوده می شود که این مربوط به آن جایی است که جنبه ارادی دارد و تعلیم است، هم به ادبت افزوده می شود که اینجا دیگر ارادی نیست. تربیت و مجالست، تفکیک کردنی نیست. بخواهی، نخواهی معلم بر روی شاگرد اثر می گذارد.
لذا یکی از محیط هایی که بر روی انسان اثر دارد و از نظر سازندگی و ساختار روحی انسان اثر قوی هم دارد، محیط آموزشی است؛ چه در بعد عقلانی، چه در بعد نفسانی و چه در بعد جوارحی. اگر بخواهیم مطلب را در قالب اصطلاح بریزیم، باید بگوییم آموزش چه از نظر اعتقادی، چه از نظر اخلاقی و چه نسبت به جنبه های نفسانی تأثیرگذار است. معلم با هیکل خود، با کلام خود، با تمام رفتارهای خود شاگرد را تربیت می کند. یکی از مصادیق رفتار، همان گفتار است. اصلاً گفتار، بخشی از رفتار است. کار گوش، شنوایی است؛ کار چشم، بینایی است؛ کار زبان هم جنبه های گفتاری است، گفتار، عمل زبان است. چون هر یک از اعضای بدن، عملی متناسب با خود دارند که معلم با تمام آنها الگوی شاگرد است و او را تربیت می کند.
سنین تربیت؛ هفت تا بیست و یک سالگی
در اینجا یک مطلب مطرح است که تأثیرگذاری معلم بر روی متعلم از چه چیزی نشأت می گیرد؟ جلسه گذشته نسبت به این بحث من دو روایت را خواندم که مربوط به سن بچه بود. بچه در چه سن و سالی روحش ساخته می شود؟ به طور غالب و معمول از هفت سالگی تا چهارده سالگی است. در روایت داشت تا هفت سالگی بچه بازی می کند؛ ا ز هفت سال تا چهارده سال و از چهارده سالگی تا بیست و یک سالگی زمان روش گیری و تربیت پذیری است. روایت را تکرار می کنیم، خوب است. از امام صادق است که: «دع ابنک یلعب سبع سنین و یودب سبع سنین»؛ فرزندت را رها کن تا هفت سال بازی کند؛ بعد از هفت سال ادبش کن! اینجا است که روش می گیرد؛ اینجا تربیت می شود. «والزمه نفسک سبع سنین» (وسائل /12/574) هفت سال هم حواست جمع باشد و همراه خودت باشد؛ مراقبتش کن که از دستت نرود.
دوران مدرسه، اوج دوران تربیتی
پس چهارده سال است که در این چهارده سال، روح انسان در ابعاد گوناگون وجودی اش شکل می گیرد و ساختار پیدا می کند؛ از نظر روحی، جسمی، اعتقادی و اخلاقی، تا برسد به عملی که روش رفتار کردن است. تربیت روش دادن و روش گرفتن بود. زمان روش دادن در ابعاد گوناگون، چهارده سال است؛ یعنی از هفت سالگی تا بیست و یک سالگی، به طور غالب این طور است. این چهارده سال، همان چهارده سالی است که محیط های آموزشی را تشکیل می دهد. این همان چهارده سال است که در روایات آمده است. اینجا است که تعلیم ها همراه با تربیت ها است؛ خواسته یا ناخواسته.
علت اهمیت محیط آموزشی: «برتری علمی + رابطه محبتی»
قوی ترین اثر تربیتی هم در همین محیط است. حتی از محیط خانوادگی هم اثرش بیشتر است. در محیط خانوادگی، رابطه بین فرزند، پدر و مادر، یک رابطه محبتی است، یک جنبه های مادی و سرپرستی هم مطرح است. اما در این محیط، یک چیز اضافه وجود دارد که غیر رابطه محبتی است. آن چیزی است که محبت، حاشیه آن است. آن رابطه «برتری علمی» است. وقتی که این احساس با چاشنی محبت مخلوط می شود، خیلی مؤثر است. همین که بچه می گوید «استاد بهتر از من می فهمد»، کافی است که تمام رفتارها، خلقیات و اعتقاداتش را هم از او بگیرد.
این طور است که وقتی چنین شاگردی به مدرسه می رود، اگر معلمش بیاید و چهره کذایی درست کند، یا حرکات کذایی داشته باشد و حرف های خاصی بزند، شاگرد همیشه خودش را تخطئه می کند و می گوید کار او درست است چون او بیشتر از من می فهمد. با خودش می گوید حتماً کار او درست است. لذا احساس برتری علمی، کمال تاثیر را نسبت به امور تربیتی دارد و سبب می شود که طرف مقابل از او روش بگیرد. این عنصر «برتری علمی» همان چیزی است که در محیط خانوادگی نیست.
حتی ممکن است بچه ای در محیط خانوادگی اش، پدر و مادرش از نظر علمی در سطح بالا نباشند؛ چه بسا اکثر جامعه ما همین طور باشد. بعد این بچه ها به محیط آموزشی می روند؛ آن جا که رفتند چه می شود؟ آن کسی که بر روی اینها اثر گذار است، معلم او است. یعنی فرزند، معلم را بر پدر و مادرش مقدم می کند. چون می گوید «معلمم بهتر می فهمد؛ پدر و مادر من که به این اندازه عالم نیستند»! من این ها را می گویم تا بفهمید که محیط آموزشی چه می کند. بعضی از این محیط ها چنان زحمات هفت ساله پدر و مادر را، در هفت سال دوم خنثی می کند! خصوصاً در آن زمانی که هنوز بچه خودش به قدرت تمییز و تعقل نرسیده است؛ این جا محیط آموزشی شمشیر دو لبه می شود و بیشتر بچه را تحت تأثیر قرار می دهد.
خدمت و جنایت متصدیان امور آموزشی!
کسانی که متصدی امور آموزشی هستند، اگر صحیح عمل کنند، چه «خدمت» بزرگی کرده اند و اگر غلط عمل کنند، چه «جنایت» بزرگی به جامعه کرده اند! حرف های من پیچیدگی نداشت، خیلی روشن بود و چه بسا غالب شما بلکه همه شما در گیر این حرف ها بوده و هستید. اینکه روی محیط آموزشی زیاد تأکید شده است و ما در معارفمان داریم که مراقبت باشید، به این جهت است. این دوران هم ازنظر مقطع سنی که سن فراگیری است و هم نسبت به رابطه بین استاد و شاگرد، بسیار اهمیت دارد.
آیت الله شیخ مجتبی تهرانی